سفارش تبلیغ
صبا ویژن
وال استریت و سپاه قدس
علیرضا قزوه شاعر متعهد کشور درباره اعتراضات مردمی در آمریکا و تحصن در «وال استریت» شعری با عنوان «وال استریت و سپاه قدس» سروده که در ذیل می‌آید:

اینها که ایستاده‌اند در وال استریت
و داد می‌زنند 99 درصد ما
اینها هم از سپاه قدس‌اند؟!
یازده سپتامبر هم لابد
کار سپاه قدس بود!
و کسری بودجه امریکا
سقوط ارزش آقای اوباما...
حتّی گرسنگی سومالی
سقوط بورس لندن
کوررنگی سازمان ملل
و سونامی‌هایی که در راه‌اند...
تمام شان کار سپاه قدس است!

دمپایی یی که رد شد روزی
از کنار گوش آقای بوش
کار سپاه قدس بود!
و مردمی که می‌جنگند در لیبی
تمام شان عضو سپاه قدس‌اند!
جوانان میدان التحریر
زنان بحرینی
که خواب شاه عربستان را آشفته کرده‌اند
یک شعبه از سپاه قدس‌اند
اسناد ویکی لیکس
ترور مالکم ایکس هم لابد کار سپاه قدس بود

با این همه
عالی جناب اوباما!
حکایتی‌ست که می‌گوید
هیچ شیری
موش مرده نمی گیرد
لااقل م‌ گفتی گاوی،
بوفالویی
پرزیدنت صهیونیستی...
شما که در هالیوودتان
گنجشک را با هواپیما عوض می‌کنید
آدمها را با روبات
غول‌هایی می‌سازید
که هرچه تیر می‌خورند نمی‌میرند
شما که می‌توانید از یک موش مرده
یک شیّاد بسازید
و هر لحظه از دوربین هایتان
یک فاحشه بیرون بیاورید
می‌توانید از ترکیب کوکائین و کوکاکولا
جاسوس بسازید
اماّ
ما هم بیکار نبودیم
گیرم به طنز در نطنز
یا به جد در نجد
عشق را غنی سازی کردیم با عقل
پیوند زدیم شعر را با فریاد
عالی جناب اوباما!
با همان دماغ پینوکیویی‌ات
از زیر دشداشه‌ی شیخ نفت
بیرون بیا لطفا ...
حالا نوبت توست
یا حبیبی...
تکان نخور که منفجر خواهی شد
در زیر کلاه کوچک شیمون پرز!
- انفجار پشت انفجار-
تکان نخور آقای پرز!
که متّصل شده با فیبر نوری
به دمت
بچه‌های سرراهی بالاترین...
و متصل شده‌اند به تو
جرسی‌ها و چرسی‌ها
با تمام تخس‌هایی
که پستان مادرشان را گاز گرفته‌اند
که متصل شده‌اند به تو جیرجیرک‌ها و قورباغه‌ها
و متصل شده است به تو خبرگزاری بی بی سی
با تمام نوه‌ها و نتیجه‌هایش
تکان نخورید!
تمام‌تان در محاصره‌ی سپاه قدس‌اید!
لبخند بزنید
قطعنامه صادر کنید
و شکلک در بیاورید
شما در مقابل دوربین مخفی مردم قرار دارید...

+ نوشته شـــده در یکشنبه 90 آبان 1ساعــت ساعت 10:20 صبح تــوسط مرتضی صادقی | نظر
برچسب ها: شعر
حاصل عمر

بس که جفا ز خار وگل دید دل رمیده ام

همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام

شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد

گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام

حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود

تا تو ز من بریده ای من ز جهان بریده ام

تا به کنار من بودی بود به جا قرار دل

رفتی ورفت راحت از خاطر آرمیده ام

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو

تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام

چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون

ای گل تازه یاد کن از دل داغدیده ام

 

شاعر : رهی معیری

+ نوشته شـــده در شنبه 90 شهریور 26ساعــت ساعت 9:24 صبح تــوسط مرتضی صادقی | نظر
برچسب ها: شعر