سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رنج بزرگ

خدایا! چه رنج بزرگی است...
تو می‌دانی که ما چه دردی می‌کشیم؛ پنداری که چون شمع آب می‌شویم ما از مرگ نمی‌هراسیم، اما می‌ترسیم که بعد از ما، ایمان را سر ببرند و اگر دل از سوختن برگیریم، روشنایی نابود شود و جای خود را دوباره به شب بسپارد، پس چه باید کرد؟
از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر، باید شهید شویم تا آینده بماند!
هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید امروز بمانیم تا فردا شهید نشود!
عجب دردی... کاش راهی بود تا امروز شهید شویم و فردا باز زنده گردیم تا دوباره شهید شویم.
آری، یاران همه به سوی مرگ رفته‌اند در حالی که نگران "فردا" بودند.
خدایا نکند وارثان خون این شهیدان در راهشان گام نزنند؟ نکند شیطان‌های کوچک با خون اینان "خان" شوند؟
نکند جانمایه‌ها برای بی مایه‌های دون "سرمایه مقام" شود... نکند زمین خونرنگ به تسخیر هواداران "نیرنگ" درآید.
نکند شهادت آنها پایگاه "دنائت" بشود؟ نکند میوه درخت فداکاری اینان را صاحبان ریا کاری بچینند؟
نکند جنگ یارانمان به چنگ "فرنگی مسلکان" افتد؟ نکند "خونین کفنان" در غربت بمیرند" تا "خویش باوران غرب" کام گیرند؟

از نوشته‌های شهید مهدی رجب‌بیگی


+ نوشته شـــده در دوشنبه 90 آبان 30ساعــت ساعت 10:25 عصر تــوسط مرتضی صادقی | نظر بدهید
برچسب ها: شهدا و ایثارگران