ایتالیا: شما خلاف می کنید. پلیس شما را دستگیر می کند. شما به پلیس رشوه می دهید. شما آزاد می شوید!
فرانسه: شما خلاف می کنید اما پلیس شما را دستگیر نمی کند چون فعلاً به خاطر حقوق پایینش در حال اعتصاب است.
انگلیس: شما خلاف می کنید و پلیس یک مسلمان سیاه پوست عرب را به جای شما دستگیر می کند.
هلند: ا ز آنجا که هیچ کار خلافی در این کشور خلاف محسوب نمی شود بنابر این پلیس دستگیرتان نمی کند !
روسیه: شما خلاف می کنید اما قبل از آنکه توسط پلیس دستگیر شوید توسط گروه های رقیب کشته می شوید.
آمریکا: شما خلاف می کنید. پلیس شما را دستگیر می کند. احیاناً آن وسط مقادیری مشت و لگد توسط افسر پلیس دریافت می دارید. یک نفر از این صحنه فیلم میگیرد و در اینترنت پخش می کند. صحنه ضرب و شتم شما از 222 کانال خبری و سیاسی پخش می شود. پلیس رسوا می شود. پلیس از مردم امریکا عذرخواهی می کند. پلیس 15 میلیون دلار به شما غرامت می دهد. شما نیز به خاطر جرمی که مرتکب شده اید مجازات می شوید.
آلمان: شما خلاف می کنید و سگ های پلیس ردتان را پیدا می کنند و شما را دستگیر می کنند.
سوئیس: شما خلاف نی کنید . پس نیازی به حضور پلیس نیست.
چین: شما خلاف می کنید. پلیس شما را دستگیر می کند. شما اعدام می شوید!
عراق: دو حالت دارد اول آنکه شما خلاف می کنید. پلیس شما را دستگیر می کند. در حین دستگیر شدن بمبی که در جورابتان جا سازی کرده اید منفجر می کنید و به همراه پلیس می میرید. دوم اینکه شما خلاف می کنید اما چون حقوق شهروندی را نمی دانید، پلیس آمریکا شما را دستگیر می کند و در زندان ابوغریب درس دموکراسی و حقوق بشر به شما می دهد.
هندوستان: شما خلاف می کنید. پلیس شما را دستگیر می کند و شما عاشق دختر رییس پلیس می شوید و توسط اون دختر از زندان فرار می کنید و در حالیکه دو تایی آواز می خوانید و دور درخت می چرخید و درباره آینده صحبت می کنید.
افغانستان: اینجا هم پلیس ندارد ارتش آمریکا قبول زحمت می کند و شما را دستگیر می نماید و چون کیفیت زندانها پایین است، شهروند گرامی افغانستان را به یکی از زندانهای پنج ستاره آمریکا (گوانتانامو) منتقل و تحت آموزش های بسیار دموکراتیک و حقوق بشری قرار می دهند.
یکی از اعضای گروه تفحص شهدا روایت کرده است: چند روزى مىشد اطراف منطقه کانىمانگا در غرب کشور کار مىکردیم و مشغول تفحص پیکر شهداى عملیات «والفجر 4» بودیم.
اواسط سال 71 بود. از دور متوجه پیکر شهیدى داخل یکى از سنگرها شدیم، سریع رفتیم جلو، همان طور که داخل سنگر نشسته بود، ظاهراً تیر یا ترکش به او اصابت کرده و شهید شده بود.
خواستیم بدنش را جمع کنیم و داخل کیسه بگذاریم، بعد از لحظاتی در کمال حیرت دیدیم انگشت وسط دست راست این شهید کاملا سالم مانده است؛ یعنی در حالی که همه بدن او اسکلت شده بود این انگشت سالم و گوشتی مانده بود.
کمی که دقت کردیم دیدیم داخل این انگشت شهید انگشتری است؛ همه بچهها دور پیکر شهید جمع شدند. خاکهاى روى عقیق انگشتر را که پاک کردیم، صدای ناله و فغان بچهها بلند شد؛ روى عقیق آن انگشتر حک شده بود «حسین جانم».