یکی از دوستان تعریف می کرد، تاجری بود که چشمانش درد گرفت و رفته رفته دردش شدید شد. به هر دکتری که مراجعه می کرد مداوا نشد تا آنکه کور شد. بعد از مدّتی با راهنمایی یکی از دوستان او را نزد جناب شیخ (رجبعلی خیاط) آوردند و از ایشان راه علاج را پرسیدند. شیخ به آن مرد تاجر گفت: به شرطی علّت و راه علاج آن را بیان می کنم که هر چه بگویم به آن عمل کنی و از آن تخلف ننمائی، و ایشان هم قبول کرد. شیخ فرمود: شما خانه ای در شهر داشتنی که با همسرتان در آن زندگی می کردید. بعد از مدّتی باغی در خارج شهر خریدید که خانه ای در وسط باغ است و منزلی را که در شهر داشتید اجاره دادید و خودتان به آن محل جدید منتقل شدید. خود شما صبح زود به سر کار می روید و شبها دیر وقت به خانه بر می گردید، ولی همسرتان که سیّده است، تنها در خانه می ماند و بسیار احساس تنهایی می کند و می ترسد. هر چه هم برای بازگشت به منزل قبلی اصرار کرد شما نپذیرفتید. تا اینکه شبی دیرتر از شبهای دیگر به خانه رفتید و او خیلی ترسیده و به شما پرخاش کرده بود و شما به جای عذرخواهی او را سیلی زدید و این بیماری و نابینایی تان نتیجه و کیفر آن ظلمی است که به همسرتان کردید.
تاجر، که صحت فرمایش شیخ باعث شگفتی او شده بود گفت: حالا می فرمایید چه کنم؟ شیخ گفت: برو غسل توبه کن و بعد از طلب حلیّت از همسرت به همان خانه ی پیشین برگرد. آن مرد گفت: آخر آن خانه را اجاره داده ام و به این زودیها مدتش به سر نمی آید.
جناب شیخ مانند طبیب حاذقی نسخه ی دیگری برای وی تجویز کرد و دستور داد: پس آن باغ را اجاره بده و با پول آن جائی را در شهر اجاره کن.
تاجر همین کار را کرد و با توبه و انابه به درگاه ذات باری تعالی پس از چند ماه چشمش بهبود یافت و مانند اوّل شد. امّا آنچه لازم می آید در اینجا یادآوری شود این است که، همه بلاها و بلیه ها از اثر گناه است، با این تفاوت که آنچه از این گونه بلاها به اولیاء خدا و ائمه هدی و انبیاء علیهم السلام می رسد، برای آنان ارتقاء درجات و ترفیع مقامات محسوب می شود زیرا آنان معصوم اند و گناهی مرتکب نمی شوند.
خاطرات جناب شیخ، رضا حسین پور