سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آخرین مناجات شهید چمران، قبل از شهادت

خدایا تو را شکر می‌کنم که با فقر آشنایم کردی، تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم.خدایا هدایتم کن زیرا می‌دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا می‌دانم ظلم چه گناه نابخشودنی است.خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است.خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند.خدایا من کوچکم! ضعیفم، ناچیزم، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم.به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم. ای حیات با تو وداع می‌کنم! با همه زیبایی هایت! با همه مظاهر جلال و جبروت، با همه کوهها و آسمانها و دریاها و صحراها، با همه وجود وداع می‌کنم! با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می‌روم و از همه چیز چشم می‌پوشم.ای پاهای من! می‌دانم شما چابکید، می‌دانم که در همه مسابقه ها گوی سبقت از رقیبان ربوده اید!می‌دانم فداکارید، می‌دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در می‌آئید!اما من آرزوئی بزرگتر دارم! من می‌خواهم که شما به بلندی طبع بلندم، به حرکت در آئید، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید،به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید. این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها ونقشه ها و امیدها ومسئولیتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید. ای پاهای من در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید!شما سالهای دراز به من خدمت کرده‌اید، از شما می‌خواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه ی خود را به بهترین وجه ادا کنید! ای دستهای من قوی و دقیق باشید! ای چشمان من تیزبین و هوشیار باشید! ای قلب من، این لحظات آخرین را تحمل کن! ای نفس، مرا ضعیف وذلیل مگذار، چند لحظه بیشتر با قدرت و اراده صبور وتوانا باش.به شما قول می‌دهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتی عمیق وابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید!وتلافی این عمر خسته کننده واین لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید.  چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید، آرامشی ابدی! دیگر شما را زحمت نخواهم داد. دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد. دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد! و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود! اما این لحظات حساس، لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار... لحظات رقص من در برابر مرگ، باید زیبا باشد! خدایا! وجودم اشک شده! همه وجودم از اشک می‌جوشد، می‌لرزد، می‌سوزد و خاکستر می‌شود. اشک شده ام و دیگر هیچ! به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم،و از وجود اشکم غنچه ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان وفداکاری از آن سرچشمه بگیرد! خدایا تو را شکر می‌کنم که باب شهادت را به روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راهها بسته است و هیچ راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است، مسح توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدائی رسید.


+ نوشته شـــده در سه شنبه 90 خرداد 31ساعــت ساعت 8:37 عصر تــوسط مرتضی صادقی | نظر